دعای شروع مطالعه

ساخت وبلاگ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

دعوت به همکاری و مشارکت به عنوان یک تکلیف شرعی :

 

با سلام و احترام :

" آنچه از قرآن آموختم " نام کتابی است با حجم حدود 400 صفحه که حاصل حدود 35 سال تحقیق و مطالعه و تفکر در کتاب آسمانی قرآن مجید و بررسی تفاسیر مربوطه ، توسط این جانب است .

 این کتاب  را قبلاً با نام "قرآن و اندیشه" نام گذاری کرده بودم و از آنجا که ، اگر کسی آنچه خودش از قرآن فهمیده را بخواهد به نام " آنچه از قرآن آموختم " منتشر کند ،کار درستی نیست ، بلکه باید آن ها را قبلاً در معرض نظر خواهی اندیشمندان ذیصلاح و متخصصین و علمای صاحب نظر و عالیقدر اسلام و قرآن پژوهان خبره قرار دهد ، تا اگر احتمالاً ، همگی ، یا ، پاره ای از آن ها ، حاصل تخیلات و اوهام و تصورات خودش ، یا ، القاعات نفسانی و شیاطین باشد و به خیال خود ، آن ها را یافته های خود از قرآن بنامد و ( و حال آنکه ممکن است  بافته های اوباشد ) و بخواهد آن ها را منتشر کند ، قبل از چاپ و تکثیر ، وَهم  زدایی و اصلاح شود ، تا از انحراف اذهان عمومی محفوظ بماند .

 و اگر این کار انجام نشود ، کاری است که موجب خسران دنیا وآخرت آن مولف خواهد شد .

کما این که حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در حکمت شماره 265 فرموده اند :

سخن حکما و دانشمندان اگر درست باشد دارو است (شفابخش است) و اگرخطا باشد درد است (بیماری مهلک )

 

و من ، برای این که یافته هایم از قرآن و اسلام ، تفسیر به رای نباشد ، گرچه آن قسمت از یافته های خود را از قرآن و اسلام که احتمالِ شبهه ناک بودن می دادم ، قبل از طرح در این مجموعه  ، با علمای محترم ذیصلاحی که با آن ها ارتباط داشتم ، در میان گذاشتم و از آنان نظر خواهی کردم ، معهذا ، باز هم برای اطمینان بیشتر ، از عزیزان قرآن پژوه و دلداده به آیات الهی قرآن ،که  نسخه ای از فایل پی دی اف این مجموعه را جهت بررسی و اظهار نظر از این جانب دریافت می کنند و یا ، عزیزانی که در سراسر دنیا ، به اینترنت دسترسی دارند و می توانند نسخه ای از این کتاب را  قبل از چاپ در وبلاک اینجانب به آدرس :

       WWW.Farajianf.Blogfa.com

 در دسترس خود قرار داده و دانلود و مورد مطالعه قرار دهند ، صمیمانه و مشتاقانه دعوت می کنم که یافته های این جانب را از قرآن که در این مجموعه درج شده ، با دقت کامل مطالعه و در هنگام مطالعه ، چنانچه اشکال یا تذکری به نظرشان می رسد به آدرس :

[email protected]

برای اصلاح یا درج مطالب مزبور در این کتاب ، برای این جانب ارسال فرمایند تا قبل از چاپ ، نسبت به اصلاح آنها اقدام کنم .

و همچنین در موردِ آنچه صحیح ولی ناقص می دانند ، قلم بردارند و به غِنایِ آنها بیفزایند و در مورد آنچه احتمالاً به خطا رفته باشم نیز ، حقایق را درج و برای این که اَذهانِ جویندگانِ حقایق را از انحراف باز دارند ، آن مطالب را هم به دست این جانب برسانند تا به نام خودشان در این مجموعه درج یا اضافه شود . و پیشاپیش از همگی آن عزیزان تشکر کرده و دستِ آنها را صمیمانه می بوسم و برای زحمات ایشان از خدای بزرگ ، قبولی طاعات و اجر عظیم آرزو می کنم  .

 

و اگر پاسخی به این دعوت ، از کسی دریافت نشودو روزی بر من معلوم شود که بعضی از این نوشته هایم اصطلاحاً چرت و پرت بوده و خدا بگوید این چرت و پرت ها چیست که نوشته ای ؟

 می گویم من نوشته هایم را بصورت کامل در وب لاکم قرار دادم تا در دسترس تمامی علما و دانشمندان و اندیشمندان تمام دنیا قرا بگیرد و از همه آن ها دعوت کردم که با دقت بخوانند و اشکال زدایی کنند و کسی زحمت خواندن آن ها را به خود نداد و احساس مسئولیت نکرد و در نتیجه من فکر کردم که همه این نوشته ها درست است ، زیرا خداوند در سورۀ نحل  فرموده است :

فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿43﴾ پس اگر نمى‏دانيد از پژوهندگان كتابهاى آسمانى جويا شويد

 

بنا بر این :

 این دعوت نامه ،  از امروز ، جمعه23 مهر 1395 مطابق 12 ماه محرم 1438 و برابر با 14 اکتبر 2016  ، به مدت یکسال ، در انتظار دریافت نقطه نظرات صاحب نظران و متفکرین محترم سراسر جهان در وبلاک اینجانب باقی می ماند .

 

  با تجدید احترام      برادر شما     فرج اله فرجیان شرقی  ( ف.ف.ش )

 

دعای شروع مطالعه :

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

اَلّلهُمَ اَخرِجنا مِن ظُلُماتِ الوَهم

خداوندا ! ما را از تاريکي‌هاي اوهام، و خيالات و تصورات پوچ برهان

 

وَاَکرِمنا بِنورِ الفَهم

و ما را با روشنائي نور فهم و بصيرت گرامي بدار.

 

اَلّلهُمَّ اَفتَح عَلَينا اَبوابِ رَحمَتِک

خداوندا ! درهاي رحمتت را بر ما بگشا

 

وَاَنشُر عَلَينا خَزائِن عُلُومِك

و خزانه‌هاي علومت را بر ما منتشر فرما

 

بِرَحمَتِکَ يا اَرحَمَ‌الرّاحِمين

بحق رحمت بي‌انتها و وسيعت ، اي رحم کننده‌ترين رحم کنندگان

 

 

 

 

 

 

پیشگفتار

(سخنِ مؤلّف ) :

با سلام و اِحترام به خوانندگانِ عزیز .

 علّتِ تألیفِ این مَجموعه ، مطالعه و تحقیق و یافتنِ پاسخ هائی قانع کننده ، به سؤالاتی در زمینه هایی به شرح زیر است که بیشتر در ذهنِ خودم و مردم ، معمولاً مطرح است :

فلسفۀ خلقت و جایگاهِ انسان در عالَمِ هستی ، و مسئلۀ مَرگ و زندگی و بهشت و دوزخ و نَعماتِ وعده داده شده در بهشت و عَذابهایِ وعده داه شده در جَهنّم ، و قوانینِ حاکم بر جهانِ هستی ، همچنین دلیلِ اختلافات و تبعیض هایی که در بینِ افرادِ بشر دیده می شود ، و دلیلِ وجودِ ُظلمها و مَظلومیّت ها .

و داستانِ شیطان و عِلّت و نقشِ شیطان در عالَمِ آفرینشِ انسان ها ، و پایانِ کارِ این جهان .

و همچنین دلیل و نقشِ بعثتِ انبیاء الهی و علّتِ زیرِ بار نرفتنِ اکثریتِ مردم و مبازرۀ این گونه مردم با انبیاء الهی .

و از این قبیل سوالات .

 

این گونه سؤالات و پرسش ها که معمولاًَ و به طورِ طبیعی در اَذهانِ مردم به وجود می آید ، طبیعی است که ، در ذهنِ خودِ این جانب نیز  پیدا شده بود و من ، به عنوانِ یک مسلمانِ ، با امکانات و مطالعاتی که الحمد لله خداوند مهربان در دسترسم قرار داد ، شامل مطالعۀ قرآن مجید و تفاسیر قرآن و زندگی نامۀ امامانِ معصوم علیهم السلام و مطالعه تاریخ و زندگی نامۀ عُلَماء و اَنبیاء الهی ودیگر اندیشمندان جهان و تفکرِ مداوم در آنچه پیرامونِ من می گذشت ، و اَندیشه در اَسرارِ خلقت ، یافته های خود را که یافتنِ آنها ، برای دیگر افراِد نیز امکان پذیر است را ، به مرور به رشتۀ تحریر در آوردم .

 زیرا ، یافته بودم که اگر مطلبی نوشته شود ، به یادگار می ماند و به مرور متکامل تر می شود و اگر نوشته نشود ، کم کم از دست می رود و به بوتۀ فراموشی سپرده می شود .

و بزرگان میگویند : اَلعِلمُ صید ، وَالکِتابَتُ  قید .

  یعنی ، علم ، شِکار است ( و پا به فرار دارد ) و نوشتنِ آن ، مقید کردن و در بند افکندنِ آن شکار است .

 

و در نهج البلاغه ، در حکمت شماره 266 ( سخنان حکمت آمیزحضرت علی علیه السلام ) آمده است :

کسی از آن حضرت خواست تا ایمان را برایش توصیف کند ، امام فرمود : فردا نزد من بیا تا در حضور جمعیت تو را از آن آگاه سازم که اگر گفته ام را فراموش کنی دیگری برایت حفظ و نگهداری کند ، چرا که سخن همچون شتر فراری است که بعضی آن را پیدا می کنند و بعضی آن را نمی یابند . بنا بر این :

حُسنِ مطالعۀ این مجموعه ، این است که آن را یک فردِ عادیِ مسلمانِ ، ولی جستجوگر ، با ابزار و امکاناتی که در اختیارِ دیگران نیز وجود دارد نوشته است ، و البته طبیعی است که ممکن است در خیلی از موارد ، یافته هایش هم ناقص یا ، سطحی و حتّی ممکن است در بسیاری از موارد ، اشتباه و به خطا رفته باشد .

 و از این نظر ، برای امکان دستیابی به یک مجموعۀ بهینه و مطلوب ، همۀ اندیشمندان محترمی را که این یاد داشت ها به هر صورت به دستشان می رسد را به همکاری و مشارکت دعوت کرده ام تا یافته های این جانب را از قرآن که در این مجموعه درج شده ، با دقت کامل مطالعه و در هنگام مطالعه ، چنانچه اشکال یا تذکری به نظرشان می رسد به این جانب متذکر شوند که پیشاپیش از همگی آن عزیزان تشکر کرده و دستِ آنها را صمیمانه می بوسم .

البته ، خیلی ها ، برایِ یافتنِ حقایق ، به تحصیل در حوزه هایِ علمیۀ و دانشگاه های مرتبط می پردازند ولی من ، این امکان و فرصت را نداشتم ، اما ، سخت شیفته درک حقایق بودم و با همان امکانات موجود ، به دنبال یافتن حقایق بودم ، و با امید به وعده های الهی که در آخرِ سورۀ عنکبوت ، فرموده است :

وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ﴿69﴾

و كسانى كه در راه ما كوشيده‏اند به يقين ، راه‏هاىِ خود را بر آنان مى‏نماييم و در حقيقت ‏خدا ، با نيكوكاران است

 

از هیچ گونه تلاشی در حد خود کوتاهی نکردم ، گرچه یافته بودم که قدم گذاشتن در این وادی ، پیش نیاز هایی دارد که از همه مهم تر ، اِخلاص و حق جوئیِ مخلصانه برایِ یافتن و پیمودنِ درستِ راهِ حق و حقیقت است وگر نه ، ممکن است همین مَعارفی که از طریقِ طیِّ دورانِ تحصیل در حوزه هایِ علمیّه و دانشگاه های مرتبط نیز بدست می آید ، در اثر عدمِ خلوصِ بعضی از آن افراد ، و تاریک دِلی آنها ،  وسیلۀ کاسبی و خود نماییِ افرادی نالایق گردد ،که مشاهدۀ بعضی از این گونه افراد در لباسِ دین ، خیلی ها را که متأسّفانه ، دین را با افراد می سنجند ، از دین ، بی زار می کند .

و حال آنکه دین را نباید با افراد سنجید بلکه باید با رفتار و گفتار و عملکردِ پیامبران و رهنمود هایِ کتبِ آسمانیِ تحریف نشده سنجید .

 

 اگر عملکردِ افراد، به عنوانِ دین ، قابل سنجیدن بود که دیگر لزومی به بعثتِ انبیاء الهی نبود زیرا :

ادیان آسمانی و بخصوص اسلام ، دشمنی توانمند  به جز مسلمانان غیر مومن ندارد .

 

و خطرِ مهمی که اسلام و مسلمین را همیشه تهدید می کرده ، وجودِ بعضی عُلمایِ دینیِ غیر مُهذّب و دنیا پرست و جاه طلب و خود فروختۀ درباری و بله قربان گو ، یا کم سواد و عوام فریب و همچنین وجود منافقین بد ذات و فتنه انگیز در درون اسلام ، و از طرفی ، بی اطلاعیِ تودۀ عظیمی از مسلمانان از حقایقِ دین است ، و در واقع :

علت اصلیِ موفقیت مسلمانان منافق در دشمنی با اسلام ، وجودِ مسلمان نما های بی اطلاع از روح پاک اسلام در درون جامعۀ مسلمین بوده است و تاریخ ، خود گواهِ این مقوله است .

کما این که ، در صدرِ اسلام نیز ، کسانی مثل شُریحِ قاضی و ابو موسی اشعری و عُمرِ سَعد و اِبنِ مُلجم و خوارجِ نهروان ، و معاویه و عَمروعاص و خلفای بنی اُمیّه و بنی عباس و غیره ، همگی با لباسِ دین به جنگِ دین آمدند و توانستند با اسلحه عوام فریبی ، و استفاده از بی اطلاعیِ مردم و یا ساده لوحی و دنیا زدگی و غفلتِ آنها ، ضربۀ کاری به پیکرِ اسلام وارد کنند و مسلمین را فرسنگ ها راه به قَهقَرا برانند و کاری کنند که دست آوردهایِ درخشانِ مسلمانانِ نابِ صدرِ اسلام را ، آنچنان از دست بدهند که همین مسلمان نماها ، امامانِ معصوم را به دستِ خود ، یکی یکی کُشتند و یا خانه نشین و یا زندانی و یا ، مسموم کردند ، و از سرِ راهِ تکاملِ بشریت برداشتند .

 

و تا جایی که تحقیق کرده ام ، هیچ کدام از امامانِ ما را حتی ، هیچکدام از پیامبرانِ الهی را نیز ، به جز در لباسِ دفاع از دینِ مردم ، نتوانستند از صحنه خارج کنند ، تا آنجا که ، دوازدهمین امامِ معصوم را خداوند ، به خاطرِ بی لیاقتیِ مسلمینِ زمانشان از آنها باز پس گرفت و از دسترسیِ دشمنان دور داشت و ایشان را ذخیره ، و به ایشان عمرِ طولانی عَطا کرد و در پس پردۀ غیبت نگاه داشت و چنین مقرر فرمود که :

در زمانی که در نتیجۀ این گونه اعمال مردم ، ظلم و جور عالمگیر شود و مردم ، دیگر از همۀ مدعیان اصلاح در جهان مایوس و نا امید شوند ، و توده هایی ازهمین مردم ، واقعاً به خود آیند و مردِ میدان شوند و از اعمال گذشته خود توبه کرده و پشیمان شوند و با اخلاص ، از درگاه خداوند ، بازگشت مصلح جهانی ذخیره شدۀ الهی را طلب کنند ، آنگاه ، آن امامِ معصومِ باز پس گرفته شده ، برایِ رهبریِ آنان ، به دستورِ خداوند ، باز می گردد و اسلامِ ناب و راستین را به کمکِ همین مردمِ شایسته و خود ساخته ، از اوهامات و خرافاتی که به آن بسته اند ، می رهاند و حقیقتِ اسلام دگرگون شده را در رویِ کرۀ زمین پیاده و اهدافِ بلندِ آن را ، محقّق می فرماید .

 

چرا که ، در عین حال ، هیچ وقت راه رشد برای انسان ها مسدود نبوده و همیشه در همۀ زمان ها ، مردمانی نیز بوده اند که علیرغم دنیا پرستانِ دین فروش ، انسان هایی وارسته و خدا جوی بوده اند و با اخلاص ، برای دستیابی به حقایق ، به تحصیلات حوزوی یا دانشگاهی در رشته هایِ علوم اسلامی پرداخته اند و یا با امکانات موجود ، راه کسب معارف خالص را پیش گرفته اند به این قصد که :

خالصانه ، راهِ راست را بیابند و خود و خانواده و جامعۀ خود را از انحراف برهانند .

 

و نمونه های آن در زمان و کشور ما ، کَسانی شدند مثلِ حضرتِ روح الله امام خمینی ، وآیت الله مطّهّری و علّامۀ طباطبائی و آيت الله طالقاني و آیت الله بهجت و شهید دکترچَمران و اَمثالهم ( رضوانُ الله تعالی علیهم اجمعین ) و در بعضی کشور های دیگر جهان نیز ، بعضي از آنها در صحنه هايِ ديگرِ جهان ، شخصیت هایِ درخشانی شدند مثلِ ، امام موسی صدر و سید حسن نصرالله و غیره .   اَیَّدَ هُمُ الله تَعالی جَمیعاً .

 

و دشمنان اسلام هم این مطلب را به خوبی فهمیده اند که اسلام ، دشمنی  توانمند  به جز خودش ندارد و به همین علت است که مرتباً از بی اطلاعیِ توده ای از مردم از حقایقِ دین استفاده کرده و با کمک بعضی عُلمایِ دینیِ غیر مُهذّب و خود فروختۀ درباری و بله قربان گو ، و همچنین وجود منافقین بد ذات و فتنه انگیز ، در فکر خلق و عَلَم کردن یک اسلام تقلبی و ساختگی به کمک آنان هستند (که می توان آن را اسلام آمریکایی نامید ) تا آن را به جای اسلام واقعی به جان مسلمین بیاندازند تا مسلمین را از درون تخریب کنند و به همین علت است که ، مر تبا گروهک هایی را مثل بهائیت و طالبان و القاعده و تکفیری و داعش و امثالهم را می تراشند و آنان را مسلمان نامیده و به جنگ اسلام ناب می فرستند .

و این چنین است که در مطالعات خود به این نتیجه رسیده و معتقد شده ام که اسلام و جامعۀ مسلمین ، مستقیماً از خارج و از پشتِ مرزهای اسلام ، زیاد در خطر نیست ، بلکه دشمنانِ اسلام ، خطر را به داخل مسلمانان نفوذ می دهند تا بتوانند به مقاصد شوم و پلید خود دست یایند .

 

 

 

 

   و از طرفی هم ، اين طور دريافته ام که :

کسانی هم که واقعأ به دنبالِ حقایق باشند و در این راه ، با همان امکاناتی که برایشان میسّر است ، تمامیِ تلاشِ خود را برایِ درکِ حقایق بکار ببندند و از همۀ امکانات موجود و در دسترس ، به خوبی بهره برداری کنند ، خداوند به حکمتِ بالغۀ خود ، چراغی از عقل و معرفت و بصیرت ، در درونِ آنها می افروزد و راهِ کشف و درکِ حقایق را برایِ آنها باز می فرماید مشروط بر این که آنها :

سعی کنند یافته های خود را با بافته های خود اشتباه نکنند و برای دست یابی به این هدف ، دست آورد های تحقیقی خود را با علمای مهذب و ذیصلاح در میان بگذارند تا از جادۀ حق و حقیقت منحرف نشوند و گرفتار خود سری و خیره سری و عوام فریبی و گمراهی مضاعف نشوند .

و در این صورت است که همان افراد انگشت شمار ولی بصیر و کاردان ، با صبر و استقامت ، بالاخره این فتنه ها را با توکل و هدایت خداوند ، خاموش و دشمن را زمین گیر یا نابود و حجت را برای مدعیان دروغگو و سست عنصر تمام می کنند ، و ماندگاری حق و نابودی باطل را به نمایش می گذارند .

 

البته ، پیامبرانِ الهی ، هیچکدام به مکتب نرفتند و به خاطر خلوص و شایستگی آنان ، مکتب آن ها تعالیم الهی بود که برای هدایت بشریت ، مستقیماً از سرپشمۀ علم تغذیه می شدند و دیگر برای آنان نیازی نبود که معارف خود را برای تایید با کسی در میان بگذارند .

و به خاطرِ شایستگیِ آنها ، خداوند آنها را  مُلّا کرد ، که شاعر ، در این باره میگوید :

نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت      به غَمزِه ، مسئله آموزِ هَر مدرّس شد .

و خداوند ، در مورد تعالیم اولین شاگرد دست آموز خود در عالم انسانیت یعنی حضرت آدم علیه السلام ، در قرآن در آية 31 سورۀ بقره ، فرموده است :   وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا .

 و (خدا) عِلمِ اَسماء ( علمِ اَسرارِ آفرینش و نامگذاریِ و اَسرارِ موجودات را ) همگی به آدم آموخت .

 

و ضمناً از این بیان ، نکتۀ دیگری هم به ذهن خطور می کند و آن ، این که :

وقتی که خداوند در قرآن از تعلیمِ  اَسْمَاء  به اولین انسان که پدر شایستۀ همگی ما بود خبر داده است، بیان این مطلب ،ممکن است به این مطلب هم اشاره داشته باشد کهاذهان ما را به تفکر وا دارد که :

آیا این علوم که خداوند به پدرِ ما ( حضرتِ آدم علیه السلام ) آموخت ، آیا با وفاتِ آن حضرت از بین رفت ؟

و تمامِ آن ، با ایشان به جهانِ دیگر منتقل شد؟

و يا اين كه به صورتِ ارثِ مكنون ، در نهادِ فرزندان شایسته اش نیز باقي مانده باشد ؟

 

شاید بتوان باتوجه به یافته هایِ انسان در زمینۀ ژنتیک و مبحثِ انتقالِ خصوصیاتی از والدین به فرزندان و آموزه هایِ قرآن ، تا حدی به این پاسخ رسید که این علوم ، با وفاتِ حضرتِ آدم از بین نرفته و بصورتِ نهفته ، یا ، یک استعداد و چیزی شبیه آن ، از حضرتِ آدم علیه السلام ، مانندِ گنجی در درونِ معدن ، به فرزندان شایسته اش قابل انتقال است به این معنی که افرادی از آنان ، این استعداد را دارند که با  اَبزارِ تقوی ( یعنی مراقبت از خود ) و استفادۀ صحیح از چشم و گوش و عقل و راهنمایی انبیاء الهی ، خود را صیقل داده و این جواهرِ گرانقیمت را در حدّ خود ، در درونِ معدنِ عظیمِ خلقتِ خود ، کاوش و جستجو ، و تراش داده و متبلور کنند ، و گوشه هایی از آن علوم را متناسب با ظرفیت خود باز یابی کرده و در نهایت ، آنان نیز بتوانند به جایی برسند که به قولِ شاعر :

 فرشته ره ندارد به مکانِ آدمیّت .

 

و اصولأ ممکن است فلسفۀ بعثتِ انبیاء الهی نیز همین باشد که فرزندانِ آدم را به خود آورده و استعداد ها و توانمندی های او را شکوفا نمایند و او را به جایگاهِ شایستۀ خود که جانشینیِ خداوند است در رویِ زمین ، برسانند

 

شاید هم این آیه درقرآن ، در آخرِ سورۀ عنکبوت ، اشاره به همین موضوع داشته باشد ، که فرموده است :

وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ﴿69

و كسانى كه در راه ما كوشيده‏اند به يقين ، راه‏هاىِ خود را بر آنان مى‏نماييم و در حقيقت ‏خدا ، با نيكوكاران است .

و شاید هم از آیه 172 قرآن که در سورۀ اعراف آمده ، نیز ، بتوان اشاراتی به این مفهوم را یافت :

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ

و هنگامى را كه پروردگارت از پشتِ فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم ؟ گفتند : چرا گواهى داديم ، تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم .

 

و این که فرموده است " آيا پروردگار شما نيستم ؟ " می تواند دلیل علم آنان باشد که به این حقیقت اعتراف کرده اند . والله اعلم .

 و این هدایتِ الهی را ، عِلمِ لَدُنّی می نامند که شاعر گفته است  :

 

دل گفت  :  مرا ،  عِلمِ لَدُّنی هَوَس است .                        تدریس بکن اگر تو را دسترس است .

گفتم که : اَلِف ، گفت : دگر ؟ گفتم : هیچ .           در خانه اگر کَس است ، یک حرف ، بََس است .

 

ولی از آنجا که قرآن ، در ادامۀ بیانِ  وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا  خبر داد است که :

آدم علیه السلام و همسرمحترمه اش حضرت حوّا ( علیها سلام ) با آن همه علم ،که به اعتبار آن علوم ، مسجود فرشتگان را گردید ، در دامی از شیطان افتادند که در آیۀ 36 سورۀ بقره به آن اشاره شده است :

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ

یعنی ، پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به درآورد .

 

این بیان هم ، می تواند اشاره به این هم باشد که ما هم حتی اگر با عنایات الهی ، به گوشه ای از میراث علمیِ پدر دانشمند خود نیز دست بیابیم ، باید متوجه باشیم که از وسوسۀ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ   در امان نیستیم و قرآن در سورۀ " ص " خبر داده است که همان شیطان که به خاطر حسادت ، پدر و مادر ما را فریفت و دچار لغزش کرد در مورد ما هم خط و نشان کشیده و گفته است :

 قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿82﴾

[شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را از راه ، به در مى‏برم .

 

و چون خداوند به حکمتِ خود مصلحت دانسته که در این دنیا ، این موجود جسور و سرکش را تا حدی به حال خود گذاشته و از فتنه انگیزی های او فعلاً تا حدی ممانعت به عمل نیاورد ، بنا بر این ، چون ما هم معصوم نیستیم که در پناه حفاظت خداوند از شر شیاطین قرار داشته باشیم ، بلکه در معرض تیر های شیطنت شیاطین قرار داریم تا جایی که ممکن است حتی همین علوم و معارف را نیز ابزار غرور و گمراهی و لغزش ما قرار دهد .

 

بنا بر این ، به شدت ضرورت دارد که در هر مرحله ای از علم و معرفت قرار داشته باشیم ، باید مرتباً علوم و یافته های خود را با علمای ذیصلاح و صاحب نظر و شایسته در میان بگذاریم و آنها را با حقایق اصیلِ مذکور در قرآن و لسان ائمۀ معصومین علیهم السلام  مطابقت ، و کاربریِ صحیح آن ها را در راه رشد و نجات خود و جامعۀ خود ، مرتباً اصلاحِ مسیر کنیم و گر نه ، مصداقِ کسانی خواهیم بود که یک نمونۀ آن را قرآن در سورۀ اعراف نشان داده و فرموده است :

  وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴿175﴾

و ( ای پیامبر ) ، خبر آن كس را كه آيات ( و معارف ) خود را به او داده بوديم براى آنان بیان کن كه ( او در اثر عدم مراقبت ) از آن ( آیات ) عارى گشت آنگاه که شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد .

 

و با این آگاهی است که جا دارد از درگاه خداوند بخواهیم :

خدایا :  ذَّرّه ای از عِلمِ لَدُّنّیِ  خودت را به این بندۀ حقیرت نیز ، بیاموز.

 

راهنمایی استاد

استاد گرامی حضرت حجت الاسلام دکتر عبداله محمدی ( مدرس محترم حوزه و دانشگاه ) ، پس از مطالعۀ متن فوق اظهار نظر فرمودند که : علم حضرت آدم علیه السلام در تمام انسان ها موجود نیست و با ژنتیک قابل انتقال نیست . این علم در اولیای الهی یافت می شود . علم لدنی نیز علم خاصی است که خداوند به برخی افراد اعطا می کند ولی مفاد آیۀ ذر اشاره به تمام انسان هاست ، بنا بر این ، آیۀ ذر نمی تواند مصداقی برای علم لدنی باشد .

 

 

یاد آوری :

اگر خوانندگان محترم این کتاب ، مایل باشند که اطلاعات بیشتری از چگونگی آموختن این معارف که خداوند برای این حقیر میسر فرمود بدانند ، می توانند به اواخر این کتاب ، مبحث  "چگونه این معارف ارزنده را خداوند به من آموخت"   مطالعه فرمایند .      والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته  .

 

 

یک یاد داشت

نگاهی به روز های اول پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حوادث اجتناب نا پذیر:

 

قبل از انقلاب ، سالیان دراز ، سخنرانان کم اطلاع و جاهل از عمق معارف اسلام و همچنین آخوند های خود فروخته درباری ، فرصت پیدا کرده بودند که برای ما ، از حضرت امام حسين عليه السلام ، مسیح دیگری بسازند که بالای چوبۀ دار رفته تا تاوانِ گناهانِ ما را بدهد ، و به افرادی از ما آموخته بودند که هر کار می کنی یک قطره اشک برای امام حسین علیه السلام بریز تا تمام گناهانت بخشیده شود و معنی پشت صحنة این سخن این بود که ، دیگر هر چه از بیت المال مسلمین اختلاس کرده ای و هر حق الناس را به گردن داری و هر استعدادی را ضایع کرده ای دیگر بر تو بخشیده می شود .

و این ، یعنی اینکه ، تو می توانی از نو به چپاول مردم بپردازی ،

چرا که همیشه فرصت یک قطره اشک برایت باقیست .

 

این طرز تفکر ، ناشی از سیاست های حاکم بر جامعة ما و دور نگاه داشتن مردم از تماس با علمای آگاه و با بصیرت بود ، ( ضمن اين كه قرآن در مورد حضرت مسيح عليه السلام ، فرموده است كه :

مسيح را نكشتند و به صليب هم نكشيدند بلكه امر بر آنها مشتبه شد و خداوند مسيح عليه السلام را به آسمان برد و ايشان زنده اند و روزي به همراه امام زمانِ ما عليهم السلام ، براي بر پايي حكومتِ جهانيِ اسلام ، بر مي گردند )

 

اي حسين عزير :

ما ، با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که فهمیدیم که واقعاً اشک ریختن برای شما ای حسین عزیز کارساز است و راه بهشت را به رویمان هموار میکند ، منتهی نه هر اشکی ، بلکه اشکی که مبنای تحول و خود سازی و الگو برداری از فرمایش  هیهات من الذله  شما باشد .

 

افرادي از مردمانِ ما ، قبلاً ، به جای این که به خاطر دور افتادن از راه شما گریه کنند که کار ساز و تحول آفرین باشد ، گریه کردن در مجالس حسینی را جایی می یافتند که عقده هایشان را خالی کنند و منتش را بر سر شما بگذارند .

به این ترتیب ، و بر اساس این سیاست ، در آن زمان ، مجالس حسینی ، جایی بود که می بایست خودمان را تخلیه و تخدیر می کردیم که بتوانیم بیشتر تن به ظلم بدهیم و بیشتر نوکر بی جیره مواجب ارباب باشیم .

 

حسینی را که نمی شناختیم برایش گریه می کردیم و سینه می زدیم و هر گونه فحاشی و دیو سیرتیِ مردم عزا دار را هم با آن همساز می دیدیم و کسی را می دیدیم که سینه می زد و فحاشی هم می کرد و عربده هم می کشید و شراب هم می خورد و نزول هم می گرفت وبی ادب و جسور و مزدور هم بیگانه بود .

و این گونه نهضت شما را برای ما وارونه جلوه داده بودند .

 

و به این ترتیب ، وقتی که حرکات بی هدف و بیهوده و رفتار سبک و جِلف و بی ثباتی و راحت طلبی و به دنبال مسائل رفاهی بودن را در کسانی می دیدیم که دم از مذهب و انقلاب و آزادی هم می زدند ، تعجب نمی کردیم و از خود نمی پرسیدیم که : این مردم آزادی را برايِ چه مي خواهند ؟

 

چرا که آنان ، آزادي را می خواستند ولی نمی دانستند که آزادی را برای چه می خواهند ؟

زیرا خود آزادی که ارزشی ندارد بلکه آزادی وقتی خوبست که خرج شود و مطلوبی را فراهم آورد و رشدی را باعث شود ، وگر نه ، آزادیِ همراه با بی شعوری ، درحیوانات هم وجود دارد که آنها را به اسارت ما در آورده که با مشتی علف آنها را پروار می کنیم و در نهایت به کشتار گاه فرستاده و آنها را می خوریم .

 

و این گونه نهضت شما را برای ما وارونه جلوه داده بودند .

 و حال آنکه منظور از بر گزاری مجالس حسینی ، اشک ریختن و آرامش پیدا کردن نبود .

بنا نبودکه کسی را راحت کنیم ، بلکه می خواستیم خودمان را از هر گونه ذلت پذیری و تحمل اسارتِ دیو سیرتان ناراحت کنیم و علیه هر گونه ظلم و جهالت ، و بردگی ، تحت رهبريِ مصلحانِ جامعه ، بشوریم و از هرگونه پستی آزاد شویم .

 

این گونه بود که ، درنتیجة سیاستِ عقب نگاه داشتنِ تودة مردم از معارف نابِ اسلام و بالطبع ، جهل مردم ، توده فراوانی از مردم ما در آن دوران ، آزادي را می خواستند ولی نمی دانستند که آزادی را برای چه می خواهند ؟

 

 و به همین علت بود که برای افرادی از همین مردم ، پس از پيروزيِ انقلاب ، این آزادی ، نتیجة معکوس داد و باعث شد که دشمنان اسلام ، یعنی سلطه طلبان و جهان خواران ، از این عدمِ شناخت و عدم معرفت در تودة نا چیزی از این مردم ، سوء استفاده کردند و کاری کردند که به جای این که این گونه مردم در صف حسینیان قرار بگیرند ، آنان را در صف یزیدیان قرار دادند و آنان ، به جای این که به جانِ دشمن بیفتند ، به جان دوستان افتادند

تا جایی که در میان آنان ، گروه هایی مثل گروه فرقان متولد شدکه به جان کسانی افتادند که در روشنگری مردم دست داشتند و مردم را برای همراهی با رهبر انقلاب بسیج کرده بودند و عزیز ترین آنها را مثل آیت الله دکتر مطهری و آیت الله دکتر مفتح و آیت الله دکتر بهشتی و آیت الله هاشمی نژاد و شهدای محراب و امثالهم را ترور کردند به خیال آن که سفرۀ انقلاب را جمع کنند .

غافل از این که مردم بیدار شده را دیگر نمی توان به زور خوابانید ، و آنان ، لکه ننگی را تا ابد برای خود به جای گذاشتند .

 

آنها ، دیکتاتور ها و انحصار طلبان را منافقانه رها کردند چرا که خود ، دانسته یا ندانسته از آن ها بودند ولی به جانِ مبارزینِ دیکتاتوری و انحصار طلبی تاختند .  وَ سیعلم الذینَ ظلموا اَی منقلب ینقلبون .

 

البته آنها نه فقط به علما و اندیشمندان تاختند ، بلکه به مردم عادی نیز رحم نکردند .

 چراکه ، توده ای از مردم عادی ، در اثر رهنود های پیامبر گونه آن پیر فرزانه که رهبریِ  انقلاب را در دست داشت و رهبریِ او ، از معارف قرآن و اسلام ناب نشاْت می گرفت ، به درجه ای از شناخت و معرفت رسیده بودندکه وجود آنان نیز برای سلطه طلبان و جهان خواران خطری بالقوه محسوب می شد و فرمان قتل آنان نیز بدست این افراد نادان و خود فروخته اجرا می گردید .

 

اما تودۀ مردم که جایگاه ولایت را شناخته و با آن پیمان صادقانه بسته بودند ، ( گرچه بیشتر آنها تحصیل کردۀ حوزه و دانشگاه هم نبودند ) ، مانند یاران با وفای حضرت امام حسین علیه السلام ، مردانه در صحنۀ انقلاب باقی ماندند و تا آخرین قطرۀ خون خود هم از یاری اهداف انقلاب و ولایت ، دست بر نداشتند .

 

کما این که ، در صدر اسلام نیز ، کسانی که پیامبر عالیقدر را یاری کردند ، دکتر و مهندس نبودند و جامع المقدمات هم نخوانده بودند ، آنان ، مردمی ساده و آزاده و با اخلاص بودند که با ایمان خالصانة خود به پیامبر اسلام ، و تسلیم شدن در برابر تعلیمات سازنده او ، به درجه ای از شناخت و آگاهی و آزادی و کمال رسیدند که سر مشق دکتر ها و مهندسین  امروز قرار گرفتند .

 

با اين حال ، به این نکته هم باید توجه داشت که وقتی در کشوری مثل کشورِ ما ، انقلابي واقع میشود .

 پدید آمدن این گونه حوادثِ غیر منتظره ، اجتناب نا پذیر است .

 

و علتِ اجتناب ناپذير بودنِ اين گونه كجروي ها ، در اين گونه انقلاب ها اين است كه :

مگر نه اينست كه ظلم واجحافي كه در دولت ساقط شدة قبلي صورت مي گرفت ، به دستِ افرادي از همين مردم انجام مي شد و همه اش كارِ شخصِ شاه و دربايان نبود ؟

 مگر در ميان همين مردم نبود كه ساواكي ها و شكنجه گر ها و خوش رقص ها و شعبان بي مخ ها متولد شدند و آن حكومت را سر پا نگاه داشتند ؟

 

گر چه در همان زمان ، توده عظیمی از مردم ، انسانهایی دلسوخته ، پاکدامن و اهل تقوی و درستکار و بیزار از وضع موجود نیز وجود داشت که از هر فرصتی برای رشد خود و خانواده و جامعه در حد خود استفاده می کردند ، همان ها که 15 سال قبل از پیروزیِ انقلاب ، وقتی با خبر شدند که نظامِ فاسدِ حاکم ، مرجعِ تقلیدشان حضرت آیت الله خمینی را باز داشت کرده است ، در سراسر کشور کفن پوشیدند و دست خالی به میدان آمدند و قیام کردند و نظام جنایتکارِ حاکم ، ماجرایِ خونینِ 15خرداد سال 1342 را به وجود آورد .

 

درست است كه وقتی انقلابِ اسلامیِ ایران ، با رهبریِ همان مرجع تقلید و حمایتِ  همان گونه مردمِ از جان گذشته و عنایات خداوندِ رحمن به پیروزی رسید ، افراد شاخصِ فاسدكه اين امورِ و فساد ، به دست آن ها انجام مي شد ، تحت تعقیب قرار گرفتند و آن طاغوتیان ، يا فرار كردند و يا به درك واصل شدند ، ولي بعضي از آن ها كه زرنگ تر بودند و حتي سر نخِ عروسك هاي خيمه شب بازيِ نظامِ پيشين را هم مخفيانه در دست داشتند و با زيركيِ تمام ، چهرة خود را پوشانيده بودندكه رسوا نشوند ، به سرعت تغيير چهره دادند و سنگ انقلاب را هم به سينه زدند تا عقب نمانند و در اركان نظامِ جدید ، موذیانه نفوذ كردند تا ريشة انقلاب را از درون بجوند ، که گوینده ای در این زمینه می گفت :

آنان كه سرشان به تنشان مي ارزيد ، يا جزو سران شدند يا جزو بي سران .

 

طبيعي است كه وجود اين گونه افراد فرصت طلب و منافق در يك جامعه ، اثر وضعي خود را در افراد ديگري كه در رده هاي پائين تر نیز بودند به جاي گذاشته و آنها نيز در اثر همنشيني با اين گونه افراد ، سلامتيِ فكريِ خود را از دست داده بودند ولي آنان در سطحي نبودند كه بايد اعدام مي شدند بلكه بايد به آنها فرصت داده مي شد تا خود را اصلاح كنند .

 

 بنا براين ، يك چنين افرادي ، آدم های سالمی نبودند که بتوان از آنان توقعِ اَعمالِ کاملا درست و سنجیده و منطقی داشت .

چرا که آنان ، تحتِ تاثیر حکومتِ مستبدانه ای که بر آنها حاکم بوده ، فرصتِ رشد را از دست داده و مردمی مریض و بلازده و جزام گرفته بودند که باید مدتها در قرنطینه زندگی مي كردند تا دورۀ نقاهت را بگذرانند تا کم کم سلامتی خود را باز یابند .

 

به همین علت است که قرآن در ماجرای سرنگونی فرعون به دست حضرت موسی علیه السلام ، اشاره می کند که مردم نجات یافته از چنگال فرعون ، تا مدت ها در سرزمین سینا ( که به نظر می رسد قرنطینه بود ) ، زیر سایه بان ابر قرار گرفتند تا آرامش پیدا کنند و با خوراکی های پاکیزه پذیرایی شدند تا اگر هنوز کسانی در میان آنها ، آدم باقی مانده باشند ، از این فضای سالم بهره برداری کنند و خود را رشد دهند ، گرچه بسیاری از آن مردم ، قدر آن را هم ندانستند و خیره سری پیش گرفتند که قرآن در سوره بقره به آنان اشاره کرده و فرموده است :

وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿57﴾

و بر شما ابر را سايه‏گستر كرديم و بر شما گزانگبين و بلدرچين فرو فرستاديم [و گفتيم] از خوراكيهاى پاكيزه‏اى كه به شما روزى داده‏ايم بخوريد و[لى آنان] بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا مى‏داشتند .

 

بر اساس همین سنت از پیش تعیین شده الهی بود که :

برای افرادی از مردم ما هم که ، از نظر فهم و بصیرت ، آدم های نا بالغ و نورسی بودند ، خداوند با امداد های غیبی خود ، عملاً از آن ها دعوت کرد که :    "كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ " .

و همین فرصت ، موجب شد که گروه بساری از آن ها هم ، همزمان با پیروزی انقلاب ، چشمشان باز شد و در راه بهبودي قرار گرفتند و انگار تازه متولد شدند ، و بنا بر این ، تا آن ها به سن بلوغ برسند باید با آنها مدارا مي شد و

خیلی هم زیاد مسئول اعمال بیرویه ای که از آنها سر می زد نبودند زیرا جاهل بودند و باید فرصت می یافتند تا عالم شوند ، و این اميد وجود داشت كه بالاخره به خود بيايند و راه درست را انتخاب كنند .

 

این بود که خداوند ، بدی های بسياري از ما را در آن فضا ، فعلاً ندیده می گرفت و با این که همة رفتار ما در مجموع رفتار درست و سازنده ای نبود ، ولی با لطف و ربوبیت خداوند ، بسیاری از بلاها ، به طور معجزه آسا رفع مي شد ( مثل سرنگونی هلکوپتر های آمریکایی توسط شن های طبس ) .

و بسیاری از توطئه ها بطور معجزه گونه افشا و سر کوب می شد ( مثل توطئه کودتای نوژه ) .

و به اين ترتيب ، اشتباهاتِ ما ، به طور معجزه گونه اصلاح می گرديد و به زمین نمی خوردیم و این همان مصداق  كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ   بود .

 

 و به نظر می رسد ، این امداد ها ، براي اين بود كه اگر در جايي ، استعدادِ رشدي هنوز باقي مانده باشد شكوفا شود و به راه راست برگردند ، بنا بر اين ، مي بايست با آنان مدارا مي شد تا به سن بلوغ و سن تکلیف برسند كه از آن زمان ، تازه برایشان حساب باز می شود و مسئول اعمال و رفتارشان خواهند بود و تا آن زمان ، از هر کدام ما ، به اندازة فرصت هایی که برای کسب معرفت و تربیت داشته ایم باز خواست می شود .

 

کما این که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، خود من هم در جَمع انبوهی از همکارانم ، به صراحت  اعلام کردم که : من ، متولد 22 بهمن سال 1357 می باشم (که سال پیروزی انقلاب بود و حال آنکه بر اساس محتویات شناسنامه ام ، متولد 35 سال قبل از انقلاب بودم ) .

 چرا که زندگی کردن در فضایِ قبل از انقلاب را زندگی نمی دانستم .

 

به این ترتیب بودكه بر اساسِ تعاليم و معارف قرآن ، برايِ ما هم ، فضايي فراهم شد كه تحت تربیت مربیان پدر گونه انقلاب ( ولایت فقیه ) قرار بگيريم و برای رسیدن به دوران بلوغ و قدم گذاشتن در جاده تکامل و الگو شدن برای همه مستضعفین در بند جهان خواران ، هر چه بیشتر ، تفکر کنیم ، تربیت شویم  ، دست به دست یکدیگر بدهیم و همکاری کنیم ،و درصحنه باشیم .  

چرا که عمر کوتاه و راه دراز و هدف متعالی و ارزنده و مسئولیت سنگین است .

 

 

یک یاد داشت

این گونه اندیشه را از معارف قرآن آموختم .

 

خداوند در قرآن فرموده است : وقتی که خداوند ، بنی اسرائیل را از رود نیل بسلامتی عبور داد و از چنگال فرعون و فرعونیان رهانید و فرعون را در رود نیل غرق کرد ، بنی اسرائیل ، به قومی رسیدند که بت داشتند و بت پرستی می کردند .

 افرادي از همین بنی اسرائیل که به تازگی در اثر امداد الهی از اسارت فرعون آزاد شده بودند ، در کمال جهالت با دیدن آن مردمِ بت پرست ، فیلشان به یاد هندوستان افتاد و از حضرت موسی علیه السلام درخواست کردند که آن حضرت برای آنها هم بتی بسازد که آنها هم بت داشته و پرستش كنند .

 

 این موضوع در سوره اعراف ذکر شده و فرموده است :

وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿138﴾

و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم تا به قومى رسيدند كه بر [پرستش] بتهاى خويش همت مى‏گماشتند ، گفتند اى موسى همان گونه كه براى آنان خدايانى است براى ما [نيز] خدايى قرار ده ،  گفت راستى شما نادانى مى‏كنيد .

و ملاحظه می کنیم که خداوند ، این مردم نادان و بی تربیت را در سر زمینِ طورِ سینا ( که به نظرم قرنطینه می رسد ) بالاخره به مدت چهل سال ، ( اربعين سنه ) نگاه داشت و از آنها طوری پذیرایی کرد که هر چه بیشتر راحت باشند و فرصت تفکر وکسب معارف و خود سازی برای آن مردمِ فرعون زده ، فراهم شود تا با پذیرایی در آن سرزمین و تحت تعالیم حضرت موسی و حضرت هارون عليهم السلام ، و کتابِ آسمانی تورات که برایشان نازل شده بود ، به مرور تربیت شوند و زندگی را از نو آغاز کنند و لايقِ حكومت اسلامي شوند .

 

 

یک یاد داشت

انجام خطا  از روی جهالت ، عذر موجهی نیست

 

با توجه به مطالب قبلی ، لازم به یاد آوری است که باید در موردِ اعمالی که از رویِ نا آگاهی ، يا خباثت ، از این گونه مردم سر می زند فرق بگذاریم .

 زیرا انجام خطا  از روی جهالت ، عذر موجهی نیست و وقتي مردم بتوانند جهالت خود را بر طرف كنند ، اگر اقدام به رفع جهالت نكنند ، ديگر جاهل محسوب نمي شوند بلكه خباثت خود را به نمایش می گذارند و در رده منافقین قرار می گیرند که از کفار بد ترند و بايد پاسخگوي اعمال خود باشند .

 

رويِ اين حساب بود كه بني اسرائيل هم بالاخره تنبيه شدند و حتي تعدادي از آنها در اثرِ نهادینه شدنِ خویِ لجاجت و خباثت و رذالت ، به صورت بوزينه در آمدند و پس از چندي مردند که قرآن در این باره در سوره اعراف فرموده :   ما را در سایت قرآن و اندیشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffarajianf4 بازدید : 237 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1400 ساعت: 2:33

آرشیو مطالب

خبرنامه